سخن در باب اخلاق ما انسان‌های امروز در بعد محیط زیست و الزاماتی که نسبت به انسان‌های آینده داریم از انسان و بسامدهای اخلاقی او بر گذشت و به طبیعت و حیات وحش رسید. نگاه ما، کسانی را که خود را طرفدار حیوانات و محیط زیست می‌دانیم، بر چه پایه‌هایی استوار و تا چه حد صحیح است؟ حیوانات و اخلاق زیست‌محیطی بر اساس نظریات پیش‌طرح، اگر نوع بشر تنها گونه‌ای است که دارنده پایگاه‌های اخلاقی است، می‌توانیم این اندیشه را تا بدانجا بسط دهیم که مثلاً اگر من بیرون چادر خود در گذرگاهی در طبیعت به حیوانی- مثلاً خرسی- برخورد کردم می‌توانم اگر دلم خواست (یا به عبارت بهتر اگر هوس کردم) او را بکشم. اگر این کار را بکنم، شلیک از سر تفنّن من هیچ کنش ناروایی نسبت به خرس نخواهد بود.
نگاه مبتنی بر اخلاق انسان‌مدار ممکن است این عمل را نادرست بداند، با چه استدلالی؟ استدلال اخلاق انسان‌مدار در مورد نادرستی کشتن خرس ممکن است این باشد که من با کشتن خرس یک منبع زیبایی و جذابیت در طبیعت را از میان برده‌ام و انسان‌های زیادی را از لذّت دیدار آن محروم ساخته‌ام. اصلاً ممکن بود یک فیلمساز حیات وحش از همان خرس صحنه‌هایی بس زیبا و دیدنی تهیّه کند که مردمان بسیاری در سراسر دنیا از آن صحنه‌ها لذّت ببرند؛ یا ده‌ها نوع استدلال دیگر که نهایتاً عمل من را به واسطه صدمه یا محرومیتی که بر انسان‌های دیگر روا داشته‌ام ناروا می‌داند. اما در هر حال از آنجا که فرهنگ انسان‌مداری (Anthropocentrism) بر آن است که تنها نوع بشر صاحب پایگاه و منزلت اخلاقی است، پس بر اساس آن من نسبت به خود خرس هیچ عمل نادرستی روا نداشته‌ام. احتمالاً شما هم در وهله نخست، با خواندن مطالب فوق احساس ناراحتی کرده‌اید و به من می‌گویید: تو انسانی هستی به شدّت خودخواه که وجودت برای کره زمین مضرّ است! اما اگر به استدلالاتی که آوردم کمی فکر کنید می‌بینید که نگاه شما بر شرّ بودن عملی که من انجام داده‌ام صرفاًَ و صرفاً از منشأ انسان‌مدار برمی‌خیزد. به هر حال بسیاری از ما فکر می‌کنیم- یا حداقل این احساس غریزی را داریم- که دستاویزهای استدلالی من غلط است. بسیاری از ما حسّ می‌کنیم که رفتار غلط با حیوانات ممکن است؛ از طریق شلیک کردن به خرس‌های بی‌گناه یا با شکنجه دادن گربه‌ها. با این وجود طبیعی است که داشتن یک احساس، یا انگیزه، یا الهام، یا شهود، یا هرچه اسمش را بگذارید نسبت به این موضوع نمی‌تواند دلیل محکمی بر این که حیوانات دارای منزلت اخلاقی هستند باشد. از طرفی گروهی از مردم (مثلاً حیوان‌کش‌ها و گربه‌آزاران) درکی کاملاً متفاوت از این قضیه دارند که به نتایجی کاملاً متفاوت منتهی می‌شوند. مع‌هذا، هستند فیلسوفانی که از این دیدگاه که باید منزلت اخلاقی را تا بدان پایه که حیوانات را نیز شامل شود گسترش دهیم پشتیبانی می‌کنند؛ تعدادشان هم کم نیست. تئوری سینگر، تئوری ریگان پیتر سینگر و تا ریگان مشهورترین حامیان این دیدگاه‌اند که باید منزلت اخلاقی را به دیگر گونه‌های حیوانی تعمیم دهیم. این دو اندیشمند پیرامون «اخلاق حیوانات» مباحث کاملاً متفاوتی دارند، لیکن دلایلی که برای تطابق منزلت اخلاقی با حیوانات ارایه می‌دهند کاملاً یکسان است. بر طبق نظر سینگر، ملاک برخورداری از منزلت اخلاقی، ذی‌شعوری است: ظرفیت حس لذت و درد. از دید ریگان، منزلت اخلاقی باید در تمام مقولات و مراتب حیات مورد تأیید قرار گیرد: یعنی ما زمانی می‌توانیم بگوییم این موجود دارای منزلت و پایگاه اخلاقی است که دارای باور، آرزو، ادراک، بینش، یاد و حافظه، احساسات، تلقی نسبت به آینده و درک آن و توان شروع و انجام عمل باشد. می‌بینید که اگرچه ریگان و سینگر ملاک‌هایی کم و بیش متفاوت در خصوص منزلت اخلاقی ارایه می‌کنند، لیکن هر دو بر نوعی آگاهی و شعور صحه می‌گذارند. سخن از اخلاق زیست‌محیطی است و ما به‌ موضوعی تازه در حوزه تفکر اشاره می‌کنیم، گرچه شاید برخی از کلیات آن در زمان‌های گذشته‌ در میان متفکران مطرح شده باشد. حوزه اخلاق محیط زیست به رابطه اخلاقی بین نوع بشر با طبیعت اطراف خود ناظر است و همان طور که اشاره شد اگر چه بسیاری از فلاسفه در طول تاریخ به این موضوع اشاره کرده‌اند، لیکن توجه و تدقیق جدی در این مقوله به عنوان یک بحث مجزا در دهه 1970 در جهان آغاز شد. پیدایش این مقوله بدون شک به واسطه آگاهی بشر از تأثیرات فنآوری، صنعت، توسعه اقتصادی و رشد جمعیت بر روی محیط زیست در دهه 1960 بود. دو کتاب مهم در این دهه منتشر شد که تأثیر به سزایی در آگاه سازی جوامع - به ویژه جوامع غرب - و توجه آحاد مردم و دولت‌های به واقعه هولناکی که به سبب عوامل پیش گفته جهان را تهدید می‌کند، داشت. یکی از این دو کتاب (بهار خاموش) نوشته راشل کارسون بود که در سال 1962 انتشار یافت. این کتاب همگان را آگاه می‌ساخت که استفاده بی‌برنامه و بی‌حساب از مواد شیمیایی و آفت‌کش‌های غیر بیولوژیک چه بلایی بر سر محیط زیست انسان و حیات وحش می‌آورد. کتاب دیگر (بمب جمعیت) اثر پل ارلیش بود که نشان می‌داد توسعه جوامع و افزایش بی‌رویه جمعیت چگونه کلیه منابع سیاره زمین را در خطر نابودی قرار داده است. البته آلودگی و نبودی منابع طبیعی را نمی‌توان تنها نگرانی‌های زیست‌محیطی از آن زمان تا کنون دانست. کاهش مدام تنوع گیاهی و جانوری، نابودی بیابان‌ها، افول اکوسیستم‌های و تغییرات آب و هوا همه و همه دست به دست هم داده و بر وجدان عمومی و سیاست جوامع تأثیر گذارده و این مسأله در سالیان اخیر به طرزی فزاینده گسترش یافته است. در این شرایط اخلاق زیست‌محیطی ایجاب می‌کند که ما نیز تعهدات اخلاقی خود را در جهت رویارویی با این نگرانی‌ها تنظیم و شاخک‌های حسی وجدانمان را بدین سمت و سو حساس کنیم. در واقع دو سؤال اساسی که اخلاق زیست‌محیطی باید به آن پاسخ گوید عبارتند از: به منظور احترام به محیط زیست چه وظایفی برعهده آحاد نوع بشر است، و چرا؟ سؤال دوم باید ابتدا پاسخ داده شود برای این که دریابیم چه وظایفی در قبال محیط زیست داریم در ابتدا باید بفهمیم که چرا مشکلات زیست‌محیطی وجود دارند. برای مثال، آیا ما الزاماتی برای برخورد با مسایل زیست‌محیطی بشر امروز داریم؟ برای زندگی بشر در آینده داریم؟ با به طور کلی آیا نسبت به محیط زیست به خودی خود و قطع نظر از منافع بشری مسئول هستیم و باید کاری بکنیم؟ فلاسفه مختلف پاسخ‌های کاملاً متفاوتی با این سؤال بنیادین داده‌اند که همچنان که در ادامه‌ی این مطالب خواهیم دید ما را به دیدگاه‌های کاملاً متفاوتی در حوزه اخلاق زیست‌محیطی هدایت می‌کنند. براساس مطالب پیشگفته، شاید اساسی‌ترین سؤالی که در موضوع یک اخلاق ویژه زیست‌محیطی باید بپرسیم این است که چه وظایفی در ارتباط با محیط زیست طبیعی بر دوش ماست؟ اگر جواب ما به سادگی این باشد که ما ، به عنوان نوع بشر اگر وظایف خود را در برابر طبیعت به انجام نرسانیم نابود خواهیم شد، در این صورت نگاه ما به اخلاق، انسان‌مدارانه خواهد بود. ما واژه (انسان‌مداری) را در برابر Anthropocentrism می‌گذاریم که به لحاظ تحت اللفظی هم همین‌ بار معنایی را دارد و بر تمرکز اندیشه حول انسان ناظر است و اتفاقاً به گمان گروهی از فلاسفه مفهوم اخلاق به جهات زیادی باید بر همین اساس -انسان‌مدارانه- باشد. از اینها گذشته، تا آنجا که ما می‌دانیم، فقط نوع بشر است که دارای قدرت استدلال و استنتاج است و به همین لحاظ در تمام مباحث اخلاقی صبغه نوعی انسان‌محوری دیده می‌شود. با این همه در درون مباحث اخلاق زیست‌محیطی، انسان‌مداری مفهومی فراتر از این دارد. این مفهوم به چهارچوبی اخلاقی اشارت دارد که منزلت اخلاق را به نوع بشر منتسب دانسته است. بدین ترتیب، یک ساختار اخلاقی انسان‌مدار بر این باور است که فقط نوع بشر است که در حقوق خود اخلاق زیست‌محیطی را دارا است. بدین معنی که کلیه الزامات اخلاقی صرف که ما دارا هستیم، از جمله آن الزاماتی که به محیط زیست راجع است، فقط به ما آدمیان تعلق دارد و لا غیر. در حالی که تاریخ فلسفه غرب تحت نفوذ این نوع انسان‌مداری است، بسیاری از صاحبان تفکر در اخلاق زیست‌محیطی به آن حمله کرده‌اند. این متفکران بر آنند که اخلاق باید به فراتر از انسان گسترش یابد، و دنیای طبیعی غیر بشری را نیز در برگیرد. گروهی دیگر معتقدند که این گسترش باید حیوانات دارای حس را شامل شود و گروهی دیگر می‌گویند که این معنا بایستی ارگانیسم‌های منفرد و حتی موجودات کلی مثل رودها و اکوسیستم‌ها را در برگیرد. در این اخلاقیات، ما ملزم هستیم به محیط زیست احترام بگذاریم زیرا عملاً و از جهات مختلف به موجودات یا جوهر و هستی موجود در محیط زیست بدهکاریم. به هر حال چه اعتقاد ما بر دلایل و براهین انسان‌مداری یا غیر انسان‌مداری مبتنی باشد، سرانجام به الزامات مختلف اما اغلب با نتیجه‌های مشابه، می‌رسیم. اگر چه اغلب متفکران محیط زیست می‌خواهند برچسب انسان‌مداری را از خود دور کنند، با این وجود در اخلاق زیست‌محیطی این انسان‌مداری به نوعی خود را نشان می‌دهد. برای اینکه مفهوم این مطلب را بهتر دریابیم کافی است اشاره کنیم که هر گاه ما از محیط زیست صحبت می‌کنیم در واقع تأثیرات آن بر نوع بشر را در نظر داریم. به عنوان مثال آلودگی هوا روی سلامت ما اثر می‌گذارد، نابودی منابع طبیعی از استانداردهای زندگی ما را پایین می‌آورد، تغییرات آب و هوایی خانه و زندگی ما را در خطر قرار می‌دهد، کاهش تنوع زیستی به کاهش بسی چیزها از جمله داروهای قوی و کارآمد منجر می‌شود و نابودی بیابان‌ها بدین معنی است که ما مجموعه‌ای از زیباترین تفرجگاه‌ها و منابع دیدنی و شگفت‌انگیز خود را از دست می‌دهیم. بنابراین به سادگی متوجه می‌شویم که اخلاق انسان‌مدارانه‌ای که بشر امروزین دارد او را ملزم می‌دارد که به محیط زیست به خاطر خوشبختی و زندگی بهتر خود احترام بگذارد. از اینکه بگذریم نگاهی جدی و عمیق به چگونگی رفتار ما با محیط زیست بیش از آنکه بر زندگی امروز انسان تأثیر گذارد روی زندگی آیندگان تأثیر خواهد گذاشت. در واقع ما میراث‌دار طبیعت و منابعی ارزشمند از نیاکان خود بوده‌ایم که سده‌ها و هزاره‌ها در آن زیسته و با کمترین صدمه ممکن در سالیان گذشته تحویل نسل ما و نسل قبل از ما داده‌اند و آنچه اتفاق افتاده و ضرباتی که بر محیط زیست وارد شده بیشتر در همین یکی دو نسل اخیر بوده است. خوب، این مسأله بسیار مهم مورد توجه گروهی از اندیشمندان محیط زیست قرار گرفته و باعث شده نظریه تازه‌ای را مطرح سازند و آن اخلاق زیست‌محیطی حال‌نگر و آینده‌نگر است با این وجود، این نگاه نیز انسان‌مدار است با این تفاوت که علاوه بر امروز، نسل‌های فردا را نیز مورد لحاظ قرار می‌دهد. البته در این شیوه نگاه نیز با افکار مخالفی روبرو هستیم؛ بدین معنی که گروهی که معتقد به عمل و عکس‌العمل در وظایف اجتماعی هستند برآنند که کار برای نسل‌های آینده نمی‌تواند درست و منطقی باشد چرا که هر کاری باید متقابلاً پاسخ داده شود و چون هر کاری که ما برای نسل‌های گذشته ما هم برای امروز ما کاری نکرده‌اند، آنها استنتاج می‌کنند که اگر ما وظایف زیست‌محیطی امروزین و درباره مشکلات کنونی خود را به کمال و درستی انجام دهیم نتیجه مثبت خود را برای نسل‌های آینده خواهد داشت.

* کارشناس ارشد فقه و اصول